نه جون واسه گشتن هست / نه چشمی واسه دیدن
با سیلی و کعب نی / توقع که نیس از من
بیا و یه کاری کن / واسه آخرین دیدار
داداش راه جسمت رو / خودت پیش پام بِگذار
کاش عزیزِ جون من
بدنت بی سر نبود
تاخت و تاز مرکبا
حق این پیکر نبود
شدی صد پاره چرا؟
واغربتا
همه خیمه ها سوخت و / شد اون که می ترسیدم
توی این زمین آخر / داداش داغتو دیدم
دیگه به تنت مظلوم! / نه راس و نه حلقومه
توو قلبت داداش اما / هنوز تیر مسمومه
بَلِغَتْ حلقوم و من
دارم اینجا می بینم
پاشو داداش از غمت
به خاک غم می شینیم
من و این موج بلا
واغربتا
شدی غارت و پخشه / تنت توو همه صحرا
سرت توو تنور امشب / شده مهمون زهرا
چیزی موند مگه واست / توی اوج بی یاری
نه انگشت و انگشتر / نه حتی زره داری
کاش میذاشتن به تنت
باشه یه کهنه لباس
سه ساله ت با چادرش
میگه هی با التماس
پهن کنم روی بابا ...
واغربتا