دفاع مقدس ، زینب کبری مدافعان حرم ، شهادت ، رحلت واحد ، زمزمه یادمه وقتی از سوریه رسیدیحسین نوری ، بهمن عظیمی

مادری از غم دیگه نداره صبری
میشه هر لحظه هوای چشمش ابری
می شینه گریون تنها ، کنار قبری
چند وقته که به زندگی دیگه بی اشتیاقه
غروب پنج شنبه همش یاد یه اتفاقه
گریه  امونش نمیده توی دلش یه داغه
به قاب عکس پسرش مدتیه زده زل
سرمزار جوونش آورده دسته ی گل
همدم گریه هاش شده شاخه های گلایل
اشکش به روی گونه هاش میریزه میریزه میریزه
پسر برای مادرش عزیزه عزیزه عزیزه


رفتی زیر خاک جوون نازنینم
سختمه سر مزار تو بشینم
آرزو داشتم عروسی تو ببینم
اگر که گریه می کنم خُرده ازم نگیری
دیگه چیزی از مادرت نمونده غیر پیری
قول بده که روز جزا دست منم بگیری
شیرم حلالت پسرم شدی فدای زینب
خداروشکر که جونتو دادی برای زینب
مدافع حرم شدی خون دادی پای زینب
شعار من گداییِ حسینه حسینه حسینه
جَوون من فداییِ حسینه حسینه حسینه


یادمه وقتی از سوریه رسیدی
سوغاتی واسم یه سجاده خریدی
چی شده حالا ازمن تو دل بریدی
جریحه دار کردی ببین احساس مادری مو
یادم نرفته هنوزم وداع آخری مو
چقدبه چشمات کشیدی گوشه ی روسری مو
تو لحظه های بدرقه دلم نمی شد آروم
وقتی که با گریه زدی بوسه به دست و بازوم
فهمیدم از داشتن تو شدم همیشه محروم
قبول باشه زیارتت جوونم جوونم جوونم
مبارکه شهادتت جوونم جوونم جوونم


خونمون شده با رفتن تو بی  روح
یادمه مادر پشتم بودی مثه کوه
رفتی ودلم شده  اسیر اندوه
مثل پرستو پرزدی تا آسمون هفتم
تا به خدا تنت می رفت به روی دست مردم
با احترام  تشییع شدی میون اون تلاطم
ولی بمیرم واسه اون آقایی که توگودال
مقابل اهل حرم شد بدنش لگد مال
کسی نبود به فکر اون خواهر رفته از حال
دلم همیشه مضطرحسینه حسینه حسینه
یاد غمای خواهر حسینه حسینه حسینه

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]