حسین الشهید ورود به کربلا زمزمه چرا می زنی خیمهاحسان جاودان

تو که می کشی هی آه / آتیش می گیره جونم
خودم از چشات دارم / همه درد و می خونم

آخه چشم تو وقتی / داداش خیس بارونه
دیگه چه توقع هست / از این قلبی که خونه

خاک این صحرا پر از
بوی حزن و دوریه
سفر حجت نگو
آخرش اینجوریه
ما بشیم از هم جدا
وای از غمها

 

چرا می زنی خیمه / توو این خاک پر تشویش؟
داره هر وجب این خاک / به دل می زنه آتیش

همه درد و غمها رو / دارم می بینم انگار
تداعی میشه واسم / همش گله ی کفتار

سر رگ های گلوت
به خدا دعوا میشه
پایِ چن تا بی حیا
روی سینه ت وا میشه
توی گودال بلا
وای از غمها

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]