با هیچی نمیشه پَرت / به قرآن حواس من
زمینَم می سوزه از / غمِ التماسِ من
داره دیر میشه عمه / مگه چی ازت میخوام؟
نذار با خطای من / سرافکنده شه بابام
یا رها کن دستمو
یا که چشمامو بگیر
نمیخوای که دق کنم؟
ببینم باشی اسیر
داره دیر میشه خدا
وای از غم ها
یه خنجر دیگه مونده / از این هم یتیم تر شم
نذار عمه جون یک عمر / بدهکار کوثر شم
صدای نفسهاشو / داره می شنوه صحرا
ببین زندَمو دشمن / گذاشته رو سینه ش پا
ببین از سوز عطش
دیده هاش رو هم میره
داره به قصد گلوش
دسته موشو می گیره
داره میشه سر جدا
وای از غم ها
فدات شه عمو دستم / فدای تو این حنجر
میخوام توی آغوشت / عموجون بشم بی سر
ببخشید روی سینه ات / باید جون بدم آخر
چشاتو ببیند وقتی / صدا می زنم مادر
نیزه دار بی صفت
عممو راحت بذار
آخه گودی گلو
نمیخواد انقد فشار
تشنه کامه، بی حیا
وای از غم ها