قاسم بن الحسن شهادت شور ، زمینه ، زمزمه پیچیده بوی خونبهمن عظیمی

پیچیده بوی خون
لابلای موهام ای عمو
توی این لحظه ی آخرم
جز تو رو نمی‌خوام ای عمو

می‌ریزه لخته خون
از کنج لبهام روی زمین 
بیا که گلبرگای گلت
با خاک صحرا شد همنشین!

از خون پیکرم / موهام گرفته رنگ
روی سر و تنم / نیزه کشیده چنگ
یکی شده تنم / با ریگ و رمل و سنگ
روی سر و تنم / نیزه کشیده چنگ

 

تازه داماد تو
زیر دست و پا افتاد عمو
یادگار داداشت حسن
آخرش واست جون داد عمو

حالم خیلی بده
دست و پا می‌زنم روی خاک
تا یه بار دیگه ببینمت
از رو چشمم بکن خون و پاک

شبیه وحشیا / سنگم زدن همه
شکسته پهلوهام / شبیه فاطمه
نگو چرا قدم / بلند شد این همه
شکسته پهلوهام / شبیه فاطمه

 

دست شمشیر و سنگ
مثل گل پرپرم کرد عمو
بیشتر از زخمای رو تنم
غربت تو داره درد عمو

فکرت کُشته منو
ای قاسم قربون گریه هات 
شرمندم نشد بیشتر از این
کاری کنم عمو جون برات

خدانگهدارت / ای معنیِ دردا
قرارمون باشه / رو نیزه ها فردا
تنهات می‌ذارم توو / لشکر نامردا
قرارمون باشه / رو نیزه ها فردا

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]