خوشحالم امشبو
انگاری خوابم تعبیر شده
توو گرمای آغوشت بابا
حتی سرما بی تأثیر شده
تا پیچید بوی تو
حس کردم که توو آغوشتم
مثل عمه بیست و پنج روزه
عزادار و سیاپوشِتَم
چه گریه آوَره / قصه و ماجرات
زخمیه صورتت / خونی شده لبات
سوخته محاسنت / آی بمیرم برات
زخمیه صورتت / خونی شده لبات
خیلی فرصت کمه
بخوام واست درد دل کنم
دوس دارم با اشکای چشام
خاک ویرونه رو گِل کنم
دوس دارم تا سحر
صورت تو رو نگاه کنم
خیلی دوس دارم که حالمو
تا تو هستی روبراه کنم
میخوام ادب کنم / این دَمِ واپسین
ولی نمیتونم / اوضاعمو ببین
میخوام سر تو رو / بردارم از زمین
ولی نمیتونم / اوضاعمو ببین
از وقتی دیدمت
بالای نیزه با چشم تر
دوس دارم با عمه روز و شب
گریه کنیم واسه تو پدر
تو رفتی بعد تو
به زخم عمه زدن نمک
بیشتر از اینا هم واسهْ تو
حاضرم که بخورم کتک
میگیره دل اگه / نباشه دلبرش
وقتی بِرِه پدر / میمیره دخترش
قصه ی دخترت / رسید به آخرش
وقتی بِرِه پدر / میمیره دخترش