حسین الشهید شام غریبان زمزمه به زمین دوختنبهمن عظیمی

ای وای
خیمه ها یکی یکی سوختن
بدنی رو به زمین دوختن
بدنِ شاهِ شهیدا رو
ای وای
چه بلایی سرش آوردن
سر و واسه جایزه بُردن
خون کنن تا دل زهرا رو
 
کشتن حسینو لبِ عطشان
ورق ورق؛ رو خاکه قرآن 
هستیِ زینبه به والله
این بدنی؛ که مونده عریان
 
غم از نگاهش پیداست / دیگه نکرد قامت راست
زینب کبری وسطِ نامرداست
با دیده های گریون / میشه با قلبی پرخون
همسفرِ خولی و شمر ملعون
 
 
ای وای
دیگه زینب تک و تنها شد
غم عالم توو دلش جا شد
بی کفن مونده رو خاک هستیش
ای وای
بدجوری زینبو پیر کردن
لابلای خیمه گیر کردن 
چندتا بچه وسط آتیش 
 
آتیش گرفته دامَناشون
خارِ مغیلانه به پاشون
داره به سر؛ می‌زنه زینب
میرسه تا؛ بهش صداشون
 
دل بی قراره زینب / چاره نداره زینب 
دنبال بچه ها آواره زینب
حالش خرابه زینب / واسش عذابه زینب
راهیِ مجلس شرابه زینب
نظرات شما
[کد امنیتی جدید]