علی اکبر شهادت زمزمه شدی معمّا باباعبدالله باقری

بابا
چه بلایی سرت آوردن
قوّت زانوهامو بُردن
همه دلخوشی من! پاشو
بابا
چشم امّیدم به تو بوده
خیلی رفتن برا تو زوده
به جا دست و پا زدن پاشو

زندگیم و؛ به پات می‌ریزم
صِدام بزن؛ بابا عزیزم
وقتی ازت؛ صدا نمياد
من نفسم؛ بالا نمیاد

هر چی شدم خیره‌تر / تعجبم شد بیشتر
این بدن رعنای تو نیست اکبر! 
ای تن ارباً اربا / شدی معمّا بابا
هم روی خاکی هم روی نیزه ها

 

بابا
تا زمین خوردی، زمین خوردم
صد دفعه تا برسم مُردم
به خدا داغ جوون سخته
بابا 
چقَدَر خبیث و نامردن
کوچه‌ی هلهله وا کردن
این همه زخم زبون سخته

جون بابا؛ بسته به جونت
ببین شدم؛ تعزیه خونت
تو که به من؛ علاقه‌مندی
چشاتو رو؛ بابا نبندی

ببین کی توو میدونه!؟ / صدای عمّه جونه
اومده تا زنده بَرَم گردونه
چطور تو رو بردارم / عبا برات میارم
که چیزی از تنت رو جا نگذارم

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]