مسلم بن عقیل شهادت زمزمه نامه ها همه نیرنگ عبدالله باقری

برگرد
نامه هاشون همه نیرنگ بود
هر جا رفتم صحبت از جنگ بود
اینجا کُلِّ فصلا پائیزه
برگرد
مُسلم تو داره جون می‌ده
کوفه داره بوی خون می‌ده 
ته این قصّه غم انگیزه

توو کوچه‌ها؛ تنهام گذاشتن
از اوّلم؛ وفا نداشتن
دیروز همه؛ دنبال بیعت
امروز همه‌؛ فکر غنیمت

به مُسلمت خندیدن/چه نقشه‌ها کشیدن
برای کُشتنت تدارک دیدن
دیدم چه جنجالی شد/بازارْ چه احوالی شد
نیزه فروشا حجره شون خالی شد

 

برگرد
بنده‌ی درهم و دینارن
دونه دونه فکر آزارن
حَرمت رو با خودت نیار
برگرد
بی هوا زدن رو دوست دارن
بیشترم فکر علمدارن
صدقه براش کنار بذار

می‌کِشنت؛ بین بیابون
می‌کُشنت؛ دو بار توو میدون
اوّل دفه؛ کنار اکبر
دوّم دفه؛ با ضرب خنجر

چه روزایی در پیشه/آقا دلم آتیشه
حُرمت زینبت شکسته میشه
دلم شده صد پاره/ حرم میشه آواره
گوش رقیه میشه بی گوشواره

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]