عبدالله بن الحسن شهادت واحد دوید توو گودالبهمن عظیمی

غرق عذابم ، خیلی خرابم ، نشسته غم به استخونم
می‌خوام براتون ، با دل پر خونِ ، روضه ی عبدالله بخونم
روضه ی مَردی کوچک / یا ظاهراً یه کودک
بچه ای که رو قلبش / عشق عمو شده حک
رو تَل - کنار عمه زینبش از غصه می‌زد بال بال
آخر - طاقت نیاورد و رِسونْد خودش رو بین گودال ۲
جانم حسن حسن جان ۴

 

چه پریشون حال ، دوید توو گودال ، تا خودشو بِده نِشونِش
مثل یه سرباز ، رفته سرافراز ، برا دفاع از عمو جونش
دشمن و زابِرا کرد / تا عمو رو صدا کرد
برا عمو سپر شد / تا پای جون دفا(ع) کرد
سوی - عمو که رفت کرببلا شد غرق حیرت ای جان
بوی - حسن گرفت سرتاسرِ اون قتلگاهو یک آن ۲
جانم حسن حسن جان ۴

 

شد مثل دلدار ، مثل علمدار ، دستش جدا شد وقتی از تن
با چشم گریون ، می‌گفت عمو جون ، امانتِ حسن رو کشتن
گریونه کُل افلاک / میون خار و خاشاک
میشه تنش یکی با / تن عمو روی خاک
جسمش - طوری یکی شد با وجود بهترین عبدالله!
انگار - عاشق ترین فداییِ حُسینه این عبدالله! ۲
جانم حسن حسن جان ۴

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]