رقیه سادات شهادت واحد زجرِ نامردبهمن عظیمی

پُر نوره چشمام ، دوا نمی‌خوام ، که دیگه درد نداره جاییم
چه خوبه حالم ، بگید به عالَم ، رسیده از سفر باباییم
جدایی بی دَووم شد / بی کسی هام تموم شد
هر چی که با دلم شد/ بعدِ تو و عَموم شد
بابا - یه فکری به حال این دل شکستم امشب
بابا - قصه بخون برای من که خیلی خستم امشب ۲
بابا حسین مظلوم ۴

 

شکسته بالم ، بکن حلالم ، موهامو فرشِ رات نکردم
بُغضه توو سینم ، به فکرِ اینم ، که جونم و فدات نکردم
تو رفتی غصه خوردم / ولی طاقت آوُردم
منم باید توو گودال / برای تو می‌مُردم
بابا - سرِ پُر از زخمتو روی دامنم می‌گیرم
حالا - بعدِ یه ماه دربه دری توو بغلت می‌میرم ۲
بابا حسین مظلوم ۴

 

قِصّه ی من با ، اون زجرِ نامرد ، قِصه ی ضربِ سنگ و شیشه ست!
چشات و باز کن ، موهامو ناز کن ، مویی که کمتر از همیشه ست
مویی که رُشْد نداره - هیچ موقع پُشت نداره!
هیشکی نگفت یه دختر - طاقتِ مُشت نداره
بابا - از وقتی رفتی روز خوش ندید سه ساله ت دیگه
بابا - منو بِبَر از عمه می‌کِشم خجالت دیگه ۲
بابا حسین مظلوم ۴

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]