حسین الشهید ورود به کربلا واحد عصر روز آخربهمن عظیمی

دلشوره دارم ، چه بی قرارم ، از وقتی که اینجا رسیدم
یه روزِ دلگیر ، کاش نشه تَعبیر ، اون خوابی که مدینه دیدم
یه شمعِ رو به بادم / خودت بِرِس به دادم
کابوسِ بی تو بودن / هیچ وقت نِمیره یادم
داداش - فکری بکن به حال این دلی که خاطرخواهه
داداش - دق می کنم اگه یه خار بِره تو پات واللهه ۲
حسین سالار زینب ۴

 

دلم اسیره ، پایین نِمیره ، این بُغضی که توی گلومه
ای یارِ جونی ، خودت می‌دونی ، نباشی کار من تمومه
ای ماه بی قرینه / آتیش نزن به سینه
ای کاش می‌شد برادر / باهم بریم مدینه
داداش - ما هر دوتامون غرق آه و غصه ها و دردیم
داداش - تا نشده دیر بیا تا با همدیگه برگردیم ۲
حسین سالار زینب ۴

 

ای نورِ دیده ، رنگم پریده ، از ترس عصر روز آخر
از همین حالا ، میون صحرا ، پیچیده بوی خون برادر
نذار بشم پریشون / میون این بیابون
من از بَدْوِ تولد / بیچارَتم حسین جون
حیفه - سرت بِره رو نیزه ها پیش چشای زینب
حیفه - تنِ مُطهرت بشه پامالِ سُمِّ مَرکب ۲
حسین سالار زینب ۴

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]