عبدالله بن الحسن شهادت واحد شبیه مرگ محضبهمن عظیمی

عمه ببین زمین داره می‌لرزه 
غمش برام شبیه مرگ محضه 
نمی‌تونم یک نفسم بمونم
جُدا نمی‌مونم ازش یه لحظه 

عمه جون نگاه کن ببینی - غربتِ نگاشو
روی خاک گودال داره می‌ کوبه دست و پاشو
زیر لب توو این لحظه صدا - می‌کنه خداشو

(میون قلب عاشقم غم نداره پایان غم نداره پایان
من بچه شیرِ حسنم ای عمو حسین جان ای عمو حسین جان) ۲

 

گرفته قتلگاهو موجی از خون
تو بی کسی، دلم نداره سامون
نمی‌ذارم بگن حسین غریبه
من اومدم فدات بشم عمو جون

اومدم که باشم آخرین - قربونیِ راهت
اومدم که باشم یه تنه - لشکر و سپاهت
دوست دارم فداشم زیر پات - بین قتلگاهت

(بگو چیکار کنم برات ای غریبِ دوران ای غریب دوران
من بچه شیرِ حسنم ای عمو حسین جان ای عمو حسین جان) ۲

 

من اومدم که خاک زیر پات‌شم
از طرف بابام حسن فدات‌شم 
دعا بکن فدایی تو باشم
دلم می‌خواد که شامل دعات‌شم

دوس دارم یکی شِه بدنم - با تنت توو گودال
تنها موندی اینجا وسطِ - ازدحام و جنجال 
تشنگی یه کاری کرده که - داری میری از حال

(مقابل چشای من روی خاکه قرآن روی خاکه قرآن 
من بچه شیرِ حسنم ای عمو حسین جان ای عمو حسین جان) ۲

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]