قافله ی حسین رسیده از راه
یه کاروان خورشید و اختر و ماه
با مادرش فاطمه هر دقیقه
هی زیر لب میگم: حسین؛ میگم: آه
کم کم از راه رسید قافله ی - یک امام معصوم
دختری توو آغوش عموش - خوابیده چه آروم
خواهری که به درد و غم و - غصه میشه محکوم
(بارونیه از اضطراب چشم زار زینب چشم زار زینب
دلنگرون یارشه بی قراره زینب بی قراره زینب) ۲
اینایی که راهیِ دشت و صحران
تمومشون نواده های زهران
عترت پیغمبر اکرم هستن
وصفشونو گفته خدا توو قرآن
آسمون شده محو زمین - توو همین دقایق
غنچه های باغ علیَن - بهترین خلایق
یاس و کوکب و یاسمن و - لاله و شقایق
(کم کم داره میشه خزون نوبهار زینب نوبهار زینب
دلنگرون یارشه بی قراره زینب بی قراره زینب) ۲
دعوت شدن اینجا شبیه مهمون
دلنگرونه کربلا براشون
با نامههای بی شمارِ کوفه
دعوت شدن به بزم نیزه و خون!
از الان پیچیده توی دشت - ناله های مادر
آسمون شده مبهوتِ این - خواهر و برادر
کاش خدا کنه رحم بهشون - عصر روز آخر!
(الهی که سیاه نشه روزگار زینب روزگار زینب
دلنگرون یارشه بی قراره زینب بی قراره زینب) ۲