رقیه سادات شهادت واحد کنج خرابه هابهمن عظیمی

کنج خرابه ها با عمه زینب
برا بابام عزا گرفتم امشب
تنم ضعیف شده دارم می‌میرم
سرده ولی دارم می‌سوزم از تب

روضه خونه عمه زینب و - سینه زن رقیه 
آرزوشه مثل تو باشه - بی کفن رقیه
کاش یه بارِ دیگه تو بگی - عشق من رقیه

(سمت سرِ بُریدَته تا سحر نگاهم تا سحر نگاهم
دست منو بگیر بریم از خرابه با هم از خرابه با هم) ۲

 

دلم شکسته دلربا ندارم
امید به این روز و شبا ندارم
اشک چشام یه لحظه بند نمیاد
حالم بَده آخه بابا ندارم 

خسته ام بابایی به تنم - دیگه نا ندارم
به عروسکامم دیگه من - اعتنا ندارم
بی کس و غریبم حتی یه - آشنا ندارم 

(کهنه ست لباسم ولیکن دخترِ یه شاهم دخترِ یه شاهم
دست منو بگیر بریم از خرابه با هم از خرابه با هم) ۲

 

منتظرم منتظر نگاهت
مونده دلم میون قتلگاهت 
دعا بکن منم برات بمیرم
دلم می‌خواد فدابشم توو راهت

قلبم و سوزونده موهای - سوخته ی سر تو
پیر شد از غم تو شبیه - عمه، دختر تو
میگه عمه جون خیلی شدم - مثل مادر تو

(حالا که لحظه ی وصال شد برام فراهم شد برام فراهم
دست منو بگیر بریم از خرابه با هم از خرابه با هم) ۲

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]