مجتبوى زادهی اين، بيابانم
بى على اكبر به خيمه، پريشانم
اى غمت دائم / در دل قاسم
اذن ميدان بده اى عمو جانم ۲
مادر من نجمه حلِ، معما كرد
نامهی بابا ز كارم، گره وا كرد
دختر حيدر / با كفن آخر
جامهی رزم من را مهيا كرد ۲
حجلهی اين تازه داماد، پر از سنگ است
بر سر زلفم حنا نيست، كه خون رنگ است
مى دهم پيغام / يا اباالايتام
تا نمردم بيا كه دلم تنگ است ۲