عمه بيا از شهيدت، خبر آمد
يوسف گم گشته ات از، سفر آمد
كنج ويرانه / شد عزاخانه
عمر دختر سر آمد، پدر آمد ۲
عمه ببين ردّ خون را، به ابرويش
گريهی من مى برد خاک، ز گيسويش
گرچه مهمان است / قاتل جان است
بوى نان مى رسد از سر و رويش ۲
عمه بيا گيسويم را، منظّم كن
معجرى از هرچه داريم، فراهم كن
درد سر بودم / بد سفر بودم
با پدر مى روم من حلالم كن ۲