بر سر دارالاماره، پريشانم
نامه نوشتم بيايى، پشيمانم
شاه بى لشگر / حال من بنگر
سوى كوفه ميا ای حسين جانم ۲
مسلمت از آخر راه، خبر دارد
كوفه براى عيالت، خطر دارد
شهر بى دردى / شهر نامردى
نقشهی قتل و غارت به سر دارد ۲
بيعت و پيمان شكستند، عجب پستند
دست مرا هم شبيهِ، على بستند
كوفيان سرمست / نيزه ها در دست
در پىِ جايزه با سرت هستند ۲