حسن المجتبی شهادت زمزمه گرفته زهرکیناحسان پیریایی

شده رَوون اشکِ خودِخدابرات .
میباره غصه از،میون ناله هات
گرفته زهرکین ،رمق روازپاهات
.
روخاکای حجره ،زدی تودست وپا
چقدرضعیف گفتی ،جوادمن بیا
آروم آروم میره ،دلت به کربلا
((دست وپازدی گرچه به روی خاک))
((دختری نشدتو قتلگات هلاک))

پرازتلاطم شد ،دوعالم ازغمت
خداتواوج عرش ،میگیره ماتمت
شده دم آخرغریبی همدمت
.
چه خوبه تابوتت ،میره به آسمون
که مادرت میشه براتوروضه خون
زیرسم مرکب ،نمیری نیمه جون
((بالب ترک خورده میگی حسین))
((یادطفل پژمرده میگی حسین ))

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]