قاسم بن الحسن شهادت واحد ، زمزمه خون یتیم حسنمبهمن عظیمی

می‌کشه منو داغ تو 
افتاده لرزه به تنم
جاریه رو خاک زمین 
خون یتیم حسنم ، افتاده لرزه به تنم

نیس جای انکاری / حال بدی داری
خوب نمیشه دیگه / این زخمای کاری 
عمو شده مبهوت / خونی شده گیسوت
شکسته بازوت و / کبود شده پهلوت

 

پرپر زدنت بدجوری 
از دل قرارو می‌بَره
داغ تو ای قاسم من
از علی اکبر سخت‌تره ، از دل قرارو می‌بَره

من می‌مونم تنها / میخوای بری اما
آخر سرت اومد / مصیبت عظمیٰ
غم توو دلم جا شد / دورت که غوغا شد
بند بند جسم تو / از همدیگه واشد

 

شرمنده شدم تا ابد
عموتو می‌کُشه همین
توو بغلم هستی و پات
کشیده میشه رو زمین ، عموتو می‌کُشه همین

قلبم چه مضطر شد / گلم که پرپر شد
زیر سم اسبا / قدت بلندتر شد
داغ تو سوزوندم / شهادتین خوندم
وقتی که سینه‌ت رو / به سینه چسبوندم

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]