زینب کبری ، حسین الشهید کاروان اسرا واحد آه - وا زِینباهبهمن عظیمی

بَعدِ حسین برای خیمه کوهِ اُمّیده
بَعدِ اباالفضل دیگه یکْ شبم نخوابیده
اون روضه هایی که شنیدیم همهْ از گودال
زینب تمامشو با چشمای خودش دیده
گودال و کهنه خنجر و یه حنجر
چکمه و سینه، نیزه‌ها و پیکر
حرمله و شمر و سنان و خولی ...
ساربون و انگشترِ برادر ... ۲
آه - وا زِینباه ۳

 

خونِ جگر خورده، شده خونْ جگر گودال
هر صحنه ای میشه براش یادآور گودال
سرِ حسینش و بُریدن با لبِ تشنه
حتی نشد یه قطره آبم بِبَره گودال
آواره و پریشونِ حسینه
روز و شبا رو گریونِ حسینه
توو غُل و زنجیر و توی اسارت
مثل رُبابْ روضهْ خونِ حسینه ۲
آه - وا زِینباه ۳

 

یه زن کجا و طاقت اینهمه رنجوری؟
سخنوری؛ فرماندهی؛ اینهمه مقدوری!
جمهوریِ زینبه سینه ی حسینی ها ...
چقد برازندشه شاهی؛ امپراطوری
آتیش زدن به خرمنِ وجودش
غارت شده همهْ بود و نبودش
نشسته می‌خونه دیگه نمازو
شده حسین حسین ذکرِ سُجودش ۲
آه - وا زِینباه ۳

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]