حسین الشهید شام غریبان زمزمه غمناله ی طفل سه سالهاحسان پیریایی

صدای گریه ای میاد تو صحرا
که آروم کردنش دیگه محاله
گمون کنم که این صدای محزون
باشه غمناله ی طفل سه ساله
پاشو بابا ببین که دشمن تو     چطوری عمه رو داره میاره
که از نگاه آسمون عمه             مثل ابرا داره بارون میباره
پاشو ببین بابا وقتی نباشی   ربابه خاک غم به سر می ریزه
دارن گهواره رو میدن غنیمت     پرستو داره بال و پر می ریزه

بابا کاشکی علی اصغرت رو ...
نمیگم؛ زخم این غصه عمیقه
بابا گمون کنم انگشتت هم رفت
آخه تو دست ساربون عقیقه
پاشو بابا ببین که بی پناهم            ببین که حتی گهواره میسوزه
عمو رفت و تو رفتی و ما موندیم   با چند تا خیمه که داره می سوزه
پاشو بابا ببین ولوله ای شد  تو خیمه ها برای گوشواره
ببین از هم دیگه جلو میوفتن       برای بردن یه گاهواره

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]