قمر بنی هاشم شهادت زمزمه پاشو ساقی، حرم در انتظارهاحسان پیریایی

تو رفتی و دلم در اضطرابه
ببین دنیا روی سرم خرابه
تو هستی کاشف الکرب از نگاهم
بدونِ تو برام دنیا عذابه
پاشو ساقی، حرم در انتظاره     پاشو چشمام مثه ابر بهاره
از اون وقتی که آب رو آب ریختی   برا ما دریا مثل شوره زاره
نگاهت رو نبند روی نگاهم          به آسمون نبر صدای آهم
می خوای بری برو اما علمدار   نگاه بکن ببین که بی پناهم
(برادر جان علمدارم اباالفضل) 4

نمیشه باورم از پا نشستی
تو افتادی رو خاکا یا نشستی
دوتا دستای نازت رو زمینه
زدی تکیه به این نخلا نشستی
نگاهت پر خاره، پر تیره         سرت رو نیزه دار نشون میگیره
علمدارم تو بودی رفتی از دست   واویلا خواهرم بعدت اسیره
پاشو لشکر شده بی سر و سامون  میخنده کوفی به اشک چشامون
پاشو به خیمه ها رسیده دشمن           پاشو پناه ندارن بچه هامون
(برادر جان علمدارم اباالفضل) 4

آقا پاهام دیگه رمق نداره
که یک قدم روی زمین بذاره
باید بگی که مادر برا زخمام
یه کم از خاک اون چادر بیاره
دلم خوشه که منتقم بیاد و                 از اینا انتقاممو بگیره
دلم خوشه که ساقیّ تو هستم   بیاد و مشک و جاممو بگیره
ببین شرم میون دیده هامو                 منو نبر به خیمه ها برادر
دارم آب میشم آخر از خجالت       آخه وعده ی آب دادم به اصغر
(برادر جان علمدارم اباالفضل) 4

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]