علی اصغر شهادت زمزمه کوچک‌ترین فداییِعبدالله باقری

در تب و تابی
چه جور لالایی بخونم یه کم بخوابی
توو مشک سقا هم دیگه نمونده آبی
در تب و تابی
هنوز لبات یه مادرم به من نگفته
چرا باید رو این لبا ترک بیفته
ببخش که شیر ندادمت چند روزه مادر
زبون نچرخون که لبات (میسوزه مادر) ۳

 

لالا لالایی
کوچک‌ترین فداییِ این خیمه‌هایی
میخوای بری میدون روی دوش بابایی
لالا لالایی
رو دوش بابا که میری چشماتو واکن
برای بار آخری منو نگا کن
با گریه‌هات رجز بخون میون لشکر
صدای هلهله اومد ... (نترسی مادر) ۳

 

حیرونه بابات
مگه چه جوری زدنت؟ دلخونه بابات
چرا هنوزم وسطه میدونه بابات؟
حیرونه بابات
اینا که کینه‌شونو از «غدیر» گرفتن
بچه مو توو شش ماهگی از شیر گرفتن
خیر نبینه حرمله به بابات میخنده
با چی زده بچه‌م سرش به (مویی بنده) ۳

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]