رقیه سادات شهادت زمینه دوسِت دارم باباییبهمن عظیمی

سربند:
ای منتقمِ خونِ ، ثارالله لَکَ لَبِّیک
آجَرَکَ الله مولا ، فِی مُصیبَتِ جَدِّک
گریه می کنی توو روضه ها از غمِ حسين
هر شبانه روز رو دوشِته پرچمِ حسین
هستی بانیِ عزای مُحَرَّمِ حسین
گریه از اشک زینب / واسه اون جسم عریان
گریه واسه خُشکیِ / لبهای شاهِ عطشان
یا حسین یا ثارالله ۴

 

به شوق دیدار تو ، گذشته روز و شبم
حتی یک لحظه اِسمِت ، نیفتاده از لبم
کاش می شد سرم باشه روی دامنت بابا
آویزون بشم دوباره از گردنت بابا
خیلی خوب بودی چرا تو رو کُشتنِت بابا
بازم چشماتو واکن / درد و بلات به جونم
رقیه قربونت شِه / بابای مهربونم
یا ابتا یا حسین ۴

 

می‌دونی خیلی خیلی ، دوسِت دارم بابایی
موهامو شونه کردم ، می‌دونستم می‌آیی
رفتی بعد تو بدجور دل دخترت شکست
بین قتلگاه دیدم که بال و پرت شکست
کی تو رو زده با چی زده که سرِت شکست
دیگه سربارِ عمّه / هستم می‌دونم بابا
بعیده بیشتر از این / زنده بمونم بابا
یا ابتا یا حسین ۴

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]