علی اصغر شهادت زمینه پرپر شدی آخربهمن عظیمی

سربند:
ای منتقمِ خونِ ، ثارالله لَکَ لَبِّیک
آجَرَکَ الله مولا ، فِی مُصیبَتِ جَدِّک
گریه می کنی توو روضه ها از غمِ حسين
هر شبانه روز رو دوشِته پرچمِ حسین
هستی بانیِ عزای مُحَرَّمِ حسین
گریه از اشک زینب / واسه اون جسم عریان
گریه واسه خُشکیِ / لبهای شاهِ عطشان
یا حسین یا ثارالله ۴

 

می سوزونه قلبمو ، این لبخند آخرش ...
کاشکه نشه هیچ مَردی ، شرمنده ی همسرش
روی دست من پرپر شدی آخر اصغرم
مثل حنجرت خونی شده کُلِّ پیکرم
وایِ من حالا با چه رویی تا حرم بِرَم
چند قدم سمت حرم / هی میرم برمی‌گردم
چجوری بگم آخه ... /اینطور سیرآبِت کردم!
بابایی لایی لایی ۴

 

رو زخم قلبم انگار ، می کِشه این غم ناخُن
فَذُبِحَ الطِّفلُ مِن ، اُذُنِ اِلیَ الاُذُن
سر تا پای من از خون گلوت شده خضاب
آرزوهای رباب شده نقش روی آب
دیگه بعد از این توو آغوش خاک بگیر بخواب
با دست خودم خاکو / می ریزم رو بدنت
بمیرم واست بابا / قُنداقَت شد کفنت
بابایی لایی لایی ۴

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]