رقیه سادات شهادت زمزمه چادر وصله دارمرضا تاجیک

بابايى! نگفتى كى واسم بخونه لالايى
بابايى! من اينجا رو خاكا تو رو نيزه هايى
بابايى! نمى بينه چشمام بگو كه كجايى
بابايى!
مى بينى/ ديگه سرپناهى ندارم
مى بينى/ سرم رو رو خاكا ميذارم
مى خندن/ به اين چادر وصله دارم

 

بابايى! مى بينى دارم چه قيام و قعودى
بابايى! نپرس از پاى چشممو اين كبودى
بابايى! نپرس از محلى كه پر بود يهودى
 بابايى!
نبودى/ يكى حرفاى خيلى بد زد
نبودى/ اومد بى هوا و لگد زد
نبودى/ يكى جاى اون كه نزد زد

 

بابايى! تو بازار شام بايد از غصه جون داد
يه نامرد، اومد شونه هاى يكى رو تكون داد
بابايى! به ما خيره شد دخترت رو نشون داد
بابايى!
بگو كه/ هنوزم برا من عزيزى
بگو كه/ چرا دارى تو اشک مى ريزى
بگو كه/ باباجون يعنى چى كنيزى ؟!!!

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]