رقیه سادات شهادت زمزمه اما نمیخوابم عمهعبدالله باقری

چشام خسته ست اما نمیخوابم عمه
دیگه وقت رفتن شده کم کم عمه
بابام گفته میاد که بی تابم عمه
نمیخوابم عمه
زمانِ/ شفای مَ‌ن و لُ‌ک‌ن‌َت م‌َن رسیده
یه حسی/ میگه نوبت خلوت من رسیده
که بعد از تنور و/ نیزه ، نوبت من/ رسیده
(امون از  یتیمی۳) ۳

 

سحر از تو ذکر مناجات نیومد
یه جور اومدی که صدا پات نیومد
دعام نیمه موند پس عمو جون من کو
که باهات نیومد
بابایی/ خبر داری بُردن ما رو بین بازار
شدیم تا / میون محلِ یهودی گرفتار
ما رو بیشتر از لج / زدن پیش چشم / علمدار
(امون از  یتیمی۳) ۳

 

به راه رفتن من میخندن بمونه
به پیراهن من میخندن بمونه
هولم میدن و بعد به افتادن من
میخندن بمونه
بگو که / تنور خاکش آخه رو موهات چی میگه
بگو که / رد خیزرون روی لبهات چی میگه
رد خنجر کند/ بگو روی رگهات / چی میگه
(امون از  یتیمی۳) ۳

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]