چشام خسته ست اما نمیخوابم عمه
دیگه وقت رفتن شده کم کم عمه
بابام گفته میاد که بی تابم عمه
نمیخوابم عمه
زمانِ/ شفای مَن و لُکنَت مَن رسیده
یه حسی/ میگه نوبت خلوت من رسیده
که بعد از تنور و/ نیزه ، نوبت من/ رسیده
(امون از یتیمی۳) ۳
سحر از تو ذکر مناجات نیومد
یه جور اومدی که صدا پات نیومد
دعام نیمه موند پس عمو جون من کو
که باهات نیومد
بابایی/ خبر داری بُردن ما رو بین بازار
شدیم تا / میون محلِ یهودی گرفتار
ما رو بیشتر از لج / زدن پیش چشم / علمدار
(امون از یتیمی۳) ۳
به راه رفتن من میخندن بمونه
به پیراهن من میخندن بمونه
هولم میدن و بعد به افتادن من
میخندن بمونه
بگو که / تنور خاکش آخه رو موهات چی میگه
بگو که / رد خیزرون روی لبهات چی میگه
رد خنجر کند/ بگو روی رگهات / چی میگه
(امون از یتیمی۳) ۳