من اینجا شده اشک و دلشوره کارم
به این صحرا هیچ حس خوبی ندارم
تو میدونی با مادر بی مزارم
همینجاست قرارم
یه عمره/ که بذر غمت رو توی سینه کاشتم
میدونی/ من از بچگی ترس این روز و داشتم
با کابوس گودال / یه شب پلک راحت/ نذاشتم
(برادر حسین جان۳) ۳
چشام کربلا رو نمیدیدن ای کاش
یه حسّ غریبی من و کُشته داداش
اگه میشه چند روزِ آخر رو بیشتر
جلو چشم من باش
میترسم/ توو این خاک تو رو جا بذارم برادر
میدونی؟/ چرا مضطر و بی قرارم برادر؟
به نامحرم هیچ وقت/ نیفتاده کارم/ برادر
(برادر حسین جان۳) ۳