زینب کبری رحلت واحد داغ تو کهنه نمیشهبهمن عظیمی

هر نفس که می‌کِشَم میگم دیگه این آخریشه
داغ تو هیچ وقت برای خواهرت کهنه نمیشه
خوب می‌دونستم یه روزی می‌کُشه زینبو آخر
زخمی که یک سال و نیم رو جگرم مونده برادر
همون زخمی
که رفتنت به قلب خواهر زد
یک سال و نیم بعدِ تو پرپر زد
این خواهر تنها و مضطر
تو رفتی و
نگفتی زینب بی کس و کاره
بعد تو آخه اون کیو داره
الهی که فدات شِه خواهر
هنوزم دل / پریشانم
حسین جانم / حسین جانم
حسین جانم ۴

 

کاش که این ساعات آخر پیش من بودی برادر
تا روی زانوی تو این لحظه سر بذاره خواهر
من نمی‌دونم چطور تا به الان طاقت آوردم
توو همون گودال باید از غصه ی دوری می‌مُردم
همونجا که
نشست روی تنت جلو مادر
سرت رو از قفا بُرید خنجر
داداشِ مظلوم و غریبم
فراموشم
نشد برا یه لحظه هم حتی
از تو فقط میون این دنیا
یه پیرُوهن بشه نصیبم
به غارت رفت / دل و جانم
حسین جانم / حسین جانم
حسین جانم ۴

 

خواهرت از وقتی رفتی دیگه روز خوش ندیده
خاطرات کربلا بدجور نفس هامو بُریده
روی نیزه رفت سرت با چشمای خیس و پُر از خون
پیکرت موند رو زمینِ گرم اون دشت و بیابون
مگه یادم
می‌ره چجوری شد تنت غارت
جِراحَتای تنِ صد پارَت
یکی یکی پیش نگامه
مگه یادم
می‌ره داداش گریه ی افلاکو
اون دست و پا زدن روی خاکو
انگار هنوز جلو چشامه
رسیده دیگه پایانم
حسین جانم / حسین جانم
حسین جانم ۴

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]