عبدالله بن الحسن شهادت زمزمه به عشق توعبدالله باقری

به عشق تو ای عمو گرفتارم من
توی بازوم نیروی حسن دارم من

بعد پدر تو بودی بابام
چطور غم تو رو ببینم
تو بین قتلگاه باشی من
حرم بشینم؟

صدای غربت تو رو شنیدم
با عمه تا رو تلّ منم دویدم
توئی اُمیدم
برات بمیرم ای عموی تشنه
دوره شدی با نیزه ها و دشنه
توئی اُمیدم

 

شبیه بابام ببین چه بی حبیبه
من و رها کن عمه عموم غریبه

خنجر میون دست قاتل
دور عموم چه ازدحامه
اگه براش سپر نشم من
کارش تمومه

ببین که رو سر عموم شمشیره
عمه بذار برم که خیلی دیره
داره میمیره
هر کی با هر چی دستشه می‌زنه
خودم سپر میشم براش یک تنه
داره میمیره

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]