علی اکبر شهادت زمزمه پرپر نزن رو خاکاعبدالله باقری

پاشو ای عمرم تا جون نداده بابا
جلوی چشمام پرپر نزن رو خاکا
صورت به صورتت می‌ذارم // اما آروم نمی‌شم بابا
تازه جوون من شد پهلوت // شبیه زهرا
کنار پیکر تو من حیرونم
چه جور تو رو به خیمه برگردونم
عزیز جونم
چه کرده با تو کینه ی این لشگر
نمونده دیگه چیزی از این پیکر
عزیز جونم

 

کمی هم عشقم فکر دل بابا کن
می‌گیرم خون از پلکت چشات و وا کن
ببین چه کرده‌ داغت بابا // می‌ریزم خاک ماتم بر سر
پای ناموسم و واکردن // میون لشگر
شبیه مادر شکسته بالم
که رفت پی بابام غریب عالم
میاد دنبالم
می‌دونه محتضر شدم؛ خشکیدم
می‌دونه که کنار تو جون میدم
میاد دنبالم

 

به من می‌خنده هر کی جوونی داره
جلو چشم من دست رو شونه ش میذاره
وقت جمع کردنت از صحرا // نمک به زخم من پاشیدن
با خنده عضو جا موندت رو // نشونم میدن
منی که دست به زانوهام می‌گیرم
کمک برا تو از خیام می‌گیرم
دارم می‌میرم
شبیه من جوونا هم مبهوتت
شده عبای دوش من تابوتت
دارم می‌میرم

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]