قاسم بن الحسن شهادت بدون نغمه شیشه‌ عطر سنگ خوردهرضا قاسمی

کنار نام عمویت صدا بزن پدرت را
نفس بکش؛ برسان تا مدینه نامه‌برت را
 
به سوره‌ی مَدَنی دست برد پنجه‌ی کوفی
گرفت آیه به آیه؛ بُرید موی سرت را
نوشت کاتبِ سرنیزه با مرکّب خونت
به روی مصحف من روضه‌های معتبرت را
 
شبیه شیشه‌ی عطری که سنگ خورده شکسته
خدا کند نبَرد باد، تا حرم خبرت را
چرا کشیده شدی آیه‌ی مُقَطَعه‌ی من؟!
اگر چه لشکرِ قاری ربوده بیشترت را
 
کشید شیره‌ی جان تو را تبارِ تبردار
و بعد، اسب، لگدمال کرد برگ و برت را
تو مثلِ حمزه‌ای و قاتل از عشیره‌ی هند است
نشست و خورد تمام عصاره‌ی جگرت را
 
کبوترم! قفست باز شد برو به سلامت
اگر چه سنگ‌پرانان شکسته‌اند پرت را
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]