رقیه سادات شهادت واحد ، زمینه خوابیده روی خاک و خارامحمد بیابانی

هنوز برای من سواله - چطور یه دختر سه ساله
شبا توو تاریکی صحرا
خوابیده روی خاک و خارا
وقتی که زجر اومد سراغش
نگم چطور بلند شد از جا، بلند شد از جا
نگم چجوری داشت هواشو / اصلا بلند نکرد صداشو
کی میگه که توو راه برگشت / کشید موهاشو
فقط دیدن که جون به تن نداره
یه جای سالم به بدن نداره
کسی نگفت یتیم زدن نداره
(بابا ۴ بابایی) ۳

 

هنوز برام عجیبه داغش - غساله تا اومد سراغش
با گریه گفت جرمش چی بوده؟
که همهٔ تنش کبوده
گمونم این سیاهی جای
دستای مردای یهوده، جرمش چی بوده؟
چرا شکافته کنج ابروش / این ورما چیه رو بازوش
کفن بدید که بند نمیاد / خونای پهلوش
چرا رو دستاش اثر طنابه
چرا سوالام همه بی‌جوابه
خدا رو شکر دیگه راحت می‌خوابه
(لالا ۴ لالایی) ۳

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]