دستی که عمه رو دق داد / بایدم جدا بشه
هر چی رو جسمته باید / مثه بوریا بشه
لب من خون، لب تو خون / خالیه جای بابام
از خون سینه ت عمو جون / شده لبریز نفسام
بی کس و تنها - عمو جونم اینجا
توو گودی افتادی - زیر پای اعدا
شمشیر - روی تو می گیرن
نیزه دارا با تو - حسابی درگیرن
جانم (عمو حسین جانم) ۳
داره سر میره عمو جون / دشمن تو حوصله ش
گردنم تا حنجر تو / کمه خیلی فاصله ش
میخواد از من سر ببره / رو تنت پا میذاره
دست و پا می زنم و از / تو حیایی نداره
جسم بی جون و - رگای پر خون و
یه خنجر کند و - یه نامسلمون و
تیرِ - بلاس که می باره
یه بی حیا قصدِ - دشنه زدن داره
جانم (عمو حسین جانم) ۳