علی المرتضی بستر ، ضربت خوردن واحد ، زمزمه برات بمیره زینب که اینطور سرت شکستهبهمن عظیمی

بابا ببین که از غم دل دخترت شکسته
برات بمیره زینب که اینطور سرت شکسته
شبیه زلف خونیت نداره دل سروسامون
محاسنِ سپیدت شده غرقابه ی در خون 2
به من رحمی کن ز راه وفا   به من رحمی کن تو رو به خدا
بدونِ تو ای همه هستم          میشم تنها بین این غمها
مرو بابا جان مرو بابا 4

چی اومده سرت که نداری رمق به پیکر
فرق سرت شکسته شبیه پهلوی مادر
رنگ پریده ی تو منو یاد مادر انداخت
اشک دو دیده ی تو منو یاد مادر انداخت 2
زده آتیش بر دلم بابا     نفسهای آخرت اینجا
بازم داری میکنی گریه   تو از داغ مادرم زهرا
مرو بابا جان مرو بابا 4

از غم غربت تو دارم به سینه میکوبم
جواب خوبیاتو گرفتی بابای خوبم
یه عمری تو مدینه دلت رو کردن پر از خون
حالا میون کوفه شکستن سرت بابا جون 2
دلم بی تو غرق خون میشه      بهار عمرم خزون میشه
یه روز روی محمل پر غم     سر من هم لاله گون میشه
مرو بابا جان مرو بابا 4

حرفاتو از تو چشمات میخونم با یه اشارت
بهم میگی یه روز توی این شهر میام اسارت
داری میری به جنت کنار فاطمه خوشحال
باشه قرارمون پیش جسم حسین تو گودال 2
دلت میسوزه برای حسین      که نیستی تو کربلای حسین
بهت قول میدم بابا جونم     میدم هستی مو به پای حسین
حسین من ای حسین من 4

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]