قمر بنی هاشم شهادت زمینه چهار هزار تیربهمن عظیمی

مسیر عمرم حکایت عشق
میون قلبم حرارت عشق
سلام نوکر با چشمای تر
به کربلا و به حضرت عشق
عمریه دارم ازت میخونم / تا که زندگیم حسینی شه
سخته رو به راه بشم من امّا / فاطمه دعام کنه میشه
در، هوای، شب روضه ها پر می‌گیرم
من، برات، زیارت رو آخر می‌گیرم
(یا حسین ۳ جان) ۳

 

علم که افتاد رو خاک صحرا
توو عرش بلند شد صدای زهرا
زمین که خوردی دلم تَرَک خورد
لرزیدم و داد زدم واویلا
خم شده قدم اباالفضلم از / روی دوشم کوه غم بردار
بی تو بی کسه برادرزاده ت / پاشو از زمین علم بردار
واسهْ من یک، تنه تو مث یک سپاهی
پاشو از جا، رقیه نداره پناهی
ای (علمدار۳) ۳

 

تنت رو پاشیده تیغ و شمشیر
ترکیب چهره ت هم کرده تغییر!
تو چند نفر بودی ای علمدار؟
به سمتت اومد چهار هزار تیر!
با سرت چه کرد عمود آهن / که شکسته طاق ابروهات
بوی مادرم پیچید توو صحرا / تا زدن نیزه به پهلوهات
رفتم و قلبم و پیش تو جا گذاشتم!
من به جز تو، کسی رو توو دنیا نداشتم
ای (علمدار۳) ۳

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]