غروب بود که "حی علی ..." رسید به ما *
چه زود حال دعا و بکاء رسید به ما
دوباره بوی خوش ربنا رسید به ما
هزار شکر که ماه خدا رسید به ما
چقدر دل نگران رسیدنش بودم
دو ماه بود که مشتاق دیدنش بودم
سلام گفتم و دیدم بشارتم دادی
نفس کشیدم و اجر عبادتم دادی
دعا نکرده، تو قول اجابتم دادی
دگر بس است عزیزم ... خجالتم دادی
کسی به جز تو پی دردسر نمیگردد
صدا زدیم ... کسی جز تو برنمیگردد
ندا رسیده: «بیایید» و آمدم یا رب
اگر که بی سر و پایم، اگر بدم، یا رب
بیا و پیش بقیه نکن ردم ... یا رب
به مهربانی و لطف تو، رو زدم یا رب
بدم ولی تو به خوبی خود قبولم کن
نشد که پاک بیایم ... نشد ... قبولم کن
برای پاک شدن، چشم تر به ما بدهید
درِ قفس بگشایید و پر به ما بدهید
طلیعه ی رمضان، یک خبر به ما بدهید
میان صحن نجف، یک سحر به ما بدهید
اذان صبح نجف را ز عرش میگویند
به پشت بام تو، آغاز عرش میگویند
به عشق کیست تمام عبادتم؟ حیدر!
به حب کیست جواز شفاعتم؟ حیدر!
به دست کیست برات زیارتم؟ حیدر!
خلاصهی همهی حرف و حاجتم: "حیدر"
مسافران نجف را علی دهد توشه
علی ز گوشهی صحنش بَرَد به شش گوشه
خوش است سجده به پایین پای شش گوشه
دلم گرفته - خدایا - برای شش گوشه
میان روضه نشستم به جای شش گوشه
صدای گریه و حال و هوای شش گوشه
بخوان ز تشنه لبی که ز آب محروم است
حسین، تشنه و تنها؛ حسین مظلوم است
چه آمده به سر پیکرش؟! نمیدانم
چه آمده به دل خواهرش؟! نمیدانم
تنور کیست انیس سرش؟! نمیدانم
کجا نرفته دگر دخترش؟! نمیدانم
بماند آنچه که در مجلس شراب رسید
خدا به داد یتیمان بوتراب رسید ...
(*) بردیا محمدی