مرا غریبترین آشنا حساب کنید
کلاغِ قصهی گنبدطلا حساب کنید
شبیه زائرتان؟!؛ من کجا و زائرتان!
مرا میانِ فقیران گدا حساب کنید
هِجاهِجا نفسم مستجاب خواهد شد
اگر شما غزلم را دعا حساب کنید
به کفشِ زائرتان هم دخیل میبندم
اگر غبارِ حرم را دوا حساب کنید
به چشمِ اهلِ هنر شعرْفرشِ دیوارم
کرم کنید مرا زیرِ پا حساب کنید
برای من که زیارت، تجارتِ حج نیست
هزار حج را یک کربلا حساب کنید
از این دکان بخرید و به آسمان ببرید
ندارم ارزشی اما مرا حساب کنید
به خوشحسابیتان بعدِ مرگ دل بستم
گناه کردهام اما شما حساب کنید