حسین الشهید عاشقانه شبهای زیارتی بدون نغمه طلوع سرخ تورضا قاسمی

هنوز ردَ غروبت در آسمان باقی‌ست
طلوع سرخ تو باقی‌ست، تا جهان باقی‌ست
 
در این دیار، که فانی‌ست هر چه شادی و غم
غمِ مقدسِ داغِ تو همچنان باقی‌ست
قسم به «قَوِّ عَلیٰ خِدمَتِکْ»، جوارح من
در اختیار غم توست، تا توان باقی‌ست
 
بیا و مشتری‌ آبروی چشمم باش
هنوز قطره‌‌‌ی اشکی در این دکان باقی‌ست
سیاهی‌ام؛ نه زغالی که چای دم داده
منم همان‌چه که در قعرِ استکان باقی‌ست
 
هزار و نهصد و پنجاه بار باید مرد
چقدر زخم شنیدم؛ چقدر جان باقی‌ست
صدای کشتنت الله‌اکبرِ کوفی‌ست
هنوز داغ تو در روضه‌ی اذان باقی‌ست
 
مگر جماعت کفتار غارتت کردند؟!
که از رشیدِ تنت چند استخوان باقی‌ست
اگر چه جوهر تاریخ، قطره‌قطره مکید
هنوز خون تنت در رگ زمان باقی‌ست
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]