قرارِ وصل، دل بیقرار میخواهد
وصال، عاشقِ چشمانتظار میخواهد
امام؛ راه رسیدن؛ به شرط همراهیست
به قدرِ یک قدم از رهسپار میخواهد
امام؛ ظرف قنوتش برای مأموم است
هر آنچه از درِ پروردگار میخواهد
امام؛ گنبد و گلدسته نیست زائرها!
برای ماست اگر هم مزار میخواهد
به زعمِ مردهپرستان امام یعنی سوگ
به جای یار، فقط سوگوار میخواهد
امامِ شهرِ مدینه «دعا؛ سکوت؛ قلم»
امامِ کوفه ولی ذوالفقار میخواهد
امام؛ گاه محاسن سپید میطلبد
و گاه لبیک از شیرخوار میخواهد
تنورخوابی هارونِ مکّی است قیام
امام؛ لشکری از جاننثار میخواهد
امام؛ از قلمِ در غلاف، دلگیر است
به جای آن همه شاگرد، یار میخواهد