مناجات - - -بدون نغمه گریه سلاحه(وداع با ماه رمضان)یاسین زندی

حالا که اومده شبای آخر
بیا به حق عاشقات صدام کن
خودت میدونی خیلی روسیاهم
مهمونت و محل بده! نگام کن

شرمندهٔ خوبیاتم خدا جون
دستای خالیمو برات آوردم
گناهام و ندید بگیر مهربون!
منکه میدونم آبروتو بردم

سرم پائینه از خجالت ولی
ببین چشام ابری و بارونیه
دل نگرونم برا اینکه دیگه
لحظه های آخر مهمونیه

چی میشه بیدارشم از این غفلتام
باید دیگه خودم رو پیدا کنم
بسه دیگه گناه، میخوام دلم رو
با گریه به حسين، احیا کنم

گریه برا منی که کم آوردم
مثل دوای درد بی درمونه
گریه خوبه فقط برای حسین
خوش به حال چشمایی که گریونه

گریه سلاحه و با چشم گریون
میخوام برا آقام غلامی کنم
میخوام اگه بهم اجازه بده
به محضرش عرض سلامی کنم  

سلام آقای مظلوم و غریبم
به درد تو نمی‌خورم، میدونم
بغض زیارت گلوم و گرفته
با گریه رو به حرمت میخونم

کرببلات منو دیونه کرده
راه حرم بسته شده کاری کن ...
یه ساله که شیش گوشه‌ت و ندیدم
خیلی دلم خسته شده کاری کن ...

این دلی که زدم به نامت سند
سراغت و داره میگیره هر شب
ناخوداگاه دلم میگه داد بزن:
"ای امون از دلِ صبور زینب"

شب وداعه و غمِ وداعت
آتیش به قلب مادرت میزنه
امون از اون لحظه که خواهرت گفت:
لحظۂ زیر گلو بوسیدنه

اینجا لباش و رو گلوت گذاشت و
به جای زهرا، مادرت، بوسه زد
زمین نفس نفس میزد وقتی که
نفس زنون به سمت گودال اومد

گودی گودالی که از نیزه و
شمشیر و تیر و سنگ، شد لبالب
رو حنجرت نشسته بعدِ خنجر
لرزشِ بوسه های گرم زینب

یه جای سالم توو تنت نمونده
می‌گفت الهی که برات بمیرم
مقطع الاعضا! پاشو کاری کن
پاشو دارم میرم! ببین اسیرم

دارن به گریه های خواهر تو
شمر و سنان و حرمله میخندن
طاقت داری بشنوی؟ خوش غیرتم!
دستام و با طناب میخوان ببندن!

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]