علی المرتضی شهادت ، عید غدیر ، ولادت بدون نغمه باء بسم‌الله قرآنرضا قاسمی

ای قلم! در چشمِ من حالِ پریشان را ببین
آسمانِ واژه‌ها ابری‌ست، باران را ببین

میله‌های کاغذی را دود کن؛ آهی بکش
دفترم را ترک کن؛ بیرونِ زندان را ببین

از زمانِ حال، هجرت کن به قرنِ با علی
اولِ تقویمِ کوفه خطّ پایان را ببین

در دیارِ لافتی دنبالِ اِلّایش بگرد
روی فرشِ خاک، جاهِ شاهِ مردان را ببین

گفته بودی که ملول از دیو و دَدهایی؛ برو
لابلای نخل‌ها تصویرِ انسان را ببین

ساعتی بنشین میانِ کوچه‌ی شب‌گردی‌اش
روی دوشِ ماه، زخمِ کیسه‌ی نان را ببین

رازق است؛ اما میانِ سفره‌ی نورانی‌اش
نانِ خشک و اشکِ چشمانِ نمکدان را ببین

زرق و برقِ جانمازِ بت‌پرستان را نبین
دست‌های پینه‌دارِ این مسلمان را ببین

مصحفی که رفت، روی نیزه‌ها تزویر بود
چشم وا کن؛ باء بسم‌الله قرآن را ببین

نقشه می‌خواهی برای راهِ پُر پیچ و خمت؟!
پشتِ مولا باش، ردّ پای سلمان را ببین

هجرتت در حیرت‌آبادِ زمان کافی‌ست، نیست؟!
حیرتت را در نجف کامل کن، ایوان را ببین

هر چه دیدی را برای دفترم تعریف کن
شعرها را روی هم بگذار، دیوان را ببین

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]