عطر نفس های تو را باد گرفته
شب که ز گیسوی تو امداد گرفته
عطر تو را بادیه تا بادیه برده
قونیه تا دهلی و بغداد گرفته
آمدی و قبلتر از جلوه قرآن
مکه به لبهاش "ونیکاد" گرفته
بُرده، همان مهر نمازی که به سجده
بوسه ز پیشانی ات زیاد گرفته
مرد تویی، چون که نوشتند همیشه
دست هر آن خسته که افتاد، گرفته
مالک اشتر فنون جنگی خود را
از دو سه تا ضربه تو یاد گرفته
عدل مجسم، تویی آنکس که نفس را
... از گلوی ظلمت و بیداد گرفته
دار و ندارم به فدای تو و نسلت
از پدر و مادر و اولاد گرفته...
آه غم غربت تو مصرع بعد است
غاصب حقت ز تو امداد گرفته