حسین الشهید اربعین زمزمه كجا قدم خميده بودرضا تاجیک

دارم ميام به سمت گودال
دارم ميرم دوباره از حال
نمى دونى كه اين چهل روز
بوده براى من چهل سال
چهل روزه بارونى از خون مى بينم
رو صورتت زخم فراوون  مى بينم
رو نيزه ها موتو پريشون مى بينم
حسين من .......

 

دشنامِ به بابام على رو
نشنيده بودم كه شنيدم
بازار برده فروشارو
نديده بودم من كه ديدم
تا تو بودى كجا قدم خميده بود ؟
كى صداى زينبتو شنيده بود ؟
سايه ى قدمو كسى نديده بود
حسين من ......

 

نبودى تو شام چى كشيديم
دروازه ى ساعاتو ديديم
اذون صبح دروازه وا شد
اذون مغرب بود رسيديم
جوون و پير تو كوچه ها صف مى شدن
همه اراذل تو شهر مى اومدن
حرف كنيزى پيش ماها مى زدن
حسين من......

 

رقيه از من هى مى پرسيد
درست مى بينه عمه چشمام ؟
ظرف شرابشو گذاشته
ببين كنار سر بابام ؟

بدجورى آتيشم مى زد نامرد مست
با خيزرونش دوباره چشاتو بست
يه دندونت نشكسته بود اونم شكست
حسين من ........

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]