یه ساله برات روضه خوندم
میدونی که آروم نموندم
روزا رو شمردم ، شبا غصه خوردم
خودم رو به اینجا رسوندم
بازم شکرت آقا ، که بار غمت رو
دوباره به دوشم کشوندم
نگام کردی و / دعام کردی و
بازم واسه روضهت صدام کردی و
نگا به بدیم / نکردی حسین
فداتشم آقا خیلی مردی حسین
امیری و نعم الامیرم
ایشالا که حاجت بگیرم
میخام تو محرم بمیرم
حسین جانم 4
سر دارم و بیقرارم
برات خیلی دلشوره دارم
از این بیوفاها ، دلم خونه آقا
شده روز و شب گریه کارم
با دستای بستم ، به یاد تو هستم
توو این لحظهٔ احتضارم
دیگه این دیار / شده نیزه زار
برات تیغ و خنجر گذاشتن کنار
نمیخوام بشه / رو نیزه سوار
علی اصغرت رو به اینجا نیار
نبینم بهارت خزونه
تنت روی خاکا میمونه
رو لبهات جای خیزرونه
حسین جانم 4