دوباره مرغِ دلم با پرِ شکسته سفر کرد
تمام همسفران را پرید و باز، خبر کرد
نیاز نیست به منبر؛ به روضهخوان؛ به مصیبت
دو چشمِ خشکِ مرا روضهی مزارِ تو تر کرد
زمین برای تو با هقهقش به زلزله افتاد
و لرزههاش، حرم را گرفت و زیر و زبر کرد
تو گنجِ روضهی مکشوفهای؛ که مدفن پاکت
میان بزم عزایت نشست و خاک به سر کرد
به گَردِ قافلهی اشکهای تو نرسیدیم
تو دیدهای همهی آنچه را که ما نشنیدیم
تو دیدهای همهی داغهای کرببلا را
به نیزهزارِ بلا، رویشِ سرِ شهدا را
تو دیدهای که تنِ کشتی نجات به خاک است
و موجِ زخمی دریای سرخ خون خدا را
شنیدهای وسط سوزِ لایلای عطشناک
صدای هلهله و خندههای حرملهها را
تو هم شبیه پدر بُردهای به جادهی عمرت
به شانهات غمِ هموزنِ کوهِ شامِ بلا را
به شاهراه شهادت تو هم مرید حسینی
قتیلِ مقتلی و آخرین شهید حسینی