علی اصغر شهادت بدون نغمه سزای لب تومحسن حنیفی

موج بر سر بزند بین عزای لب تو
آب لب تشنه نشسته است به پای لب تو

معجزه آب حیاتی است، که در روضه توست
معجزه آب فرات است و عصای لب تو

گفت باران که: تلظی لبت ما را کشت
گفت زمزم که: وجودم به فدای لب تو

در قنوتش پدرت بر تو توسل می کرد
بود انگار که محتاج دعای لب تو

آه از حرمله! نگذاشت زبان باز کنی
که فقط نام حسین است سزای لب تو

مادرت خاک به سر ریخت، به خاک افتادی
پدرت آب شد از شرم و حیای لب تو

آرزو کرد لبت، گفت به بابا: ای کاش
به لب من بخورد چوب به جای لب تو

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]