فاطمه معصومه ولادت بدون نغمه دارد هوای صحنِ تومحمد علی نوری

دارد هوای صحنِ تو کفتر همیشه
ارزش دهد نامت به هر دفتر همیشه
ای عمّه و ای خواهر و ای دُختِ معصوم
وصف شکوهِ تو به هر منبر همیشه
می پیچد از کوی تو عطری از مدینه
می جوشد از قُم، شور پیغمبر همیشه
تو خواهر سلطانی و من جان نِثارم
در محضر تو می سپارم سر همیشه
نامت میان آمد، خطاب آمد: "فِداها..."
بودی نگینِ موسیِ جعفر همیشه

دست من و دامان تو ای بانوی قُم!
عالَم ، فقیرِ کوی تو معصومه خانُم!

 

ای بحرِ نور و علم و عقلِ بی کرانه
سِیلِ سِرشکم در هوایِ تو روانه
یادم نخواهد رفت، دستم را گرفتی
مُرغِ دلم می گیرد از تو آب و دانه
تو می بری ما را کنارِ قبر زهرا
جنسِ نگاه توست بانو! مادرانه
دُرّ و گُهَر، یاقوت و الماس و جواهر
می ریزد از خاک پِیِ تو دانه دانه
باشد حریم تو حریمِ آل عصمت
ما را بُوَد کوی تو مأمن، همچو خانه

دست من و دامان تو ای بانوی قُم!
عالَم، فقیرِ کوی تو معصومه خانُم!

 

ایران، به پاس مَقدَمت شد آبرودار
شد کشورم بانو! به گام تو بدهکار
تو آمدی شد نورباران، سرزمینم
ممنون که دیدی میهن ما را سزاوار
بینا شدم تا چشم سائیدم به خاکت
ای صاحبِ دارالشِّفای دیده‌ی تار
یا فاطمه! ما را شفاعت کن به جنّت
بنگر به ما؛ هستیم بر گِردِ تو زَوّار
ما زائرانِ قبرِ پُر نور تو هستیم
ما را شفاعت کن تو نزدِ ربّ غفّار

دست من و دامان تو ای بانوی قم!
عالَم، فقیرِ کوی تو معصومه خانم!

 

مقصد خراسان بود؛ قم گشتی پیاده
در ساوه، آزُردی تو از دزدانِ جاده
توفیقِ دیدارِ برادر رفت از دست
از غربتت ایران، پریشان ایستاده
موسیَ بن خَزرَج شد مشرّف از حضورت
شد خانه اش فرشِ قدومت شاهزاده!
آخر میانِ دشتِ گلها، جان سپردی
جای پدر خالی؛ نگارِ خانواده!
توحید ، می بارد ز رویت شاهبانو!
خورشید با سر، پیش پایت اوفتاده

دست من و دامان تو ای بانوی قم!
عالَم، فقیرِ کوی تو معصومه خانم!

 

زائر زند پر تا خدا نزدِ کریمه
آسان شود دشوارها نزدِ کریمه
از بس که قم، لبریزِ عطر طوس باشد
زائر رود پیشِ رضا نزد کریمه
احساس ما این است؛ در قُم، در بهشتیم
هستند حاضر، اولیا نزد کریمه
ده ها فقیه و مرجع و علّامه، خفته
در این حَرَم، پایینِ پا نزد کریمه
مانده به عاشورا دو ماه و ده صباحی
پر می کشم تا کربلا نزد کریمه

دست من و دامان تو ای بانوی قم!
عالَم، فقیرِ کوی تو معصومه خانم!

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]