امشب به حال زار خودم گريه ميكنم
بالا سر مزار خودم گريه ميكنم
خود را حراج كردم و حالا نشسته ام
بر وضع غصه دار خودم گريه ميكنم
سنگينی گناه زمين می زند مرا
دارم برای بار خودم گريه ميكنم
مانند بچه ای كه سر راه مانده است
حتی به يک اشاره خودم گريه ميكنم
كاری نكرده ام كه خريدار من شوی
بر وضع كار و بار خودم گريه ميكنم
در طول عمر خويش ز دستت گريختم
"شرمنده از فرار خودم" گريه ميكنم
اينجا به نام عبد گنهكار شهره ام
بر نام مستعار خودم گريه ميكنم
باشد قرار بعدی ما قبه الحسين
تا موقع قرار خودم گريه ميكنم
آمد سه شعبه ای كه پس از آن رباب گفت
بر طفل شيرخوار خودم گريه ميكنم
